پینار

هیچ!

سرگیجه

یک:
همسن خودم میزد.شاید یه سال بیشتر.و کنکوری
به یه ربان رنگی وصل بود
میگفت تا کی شما مردم باید مارو بدبخت کنید
خوشحال بود از این که به زعم خودش با کشور دوست و برادر - امریکا - اشتی شدیم
قبلا ازش شنیده بودم که میخواد دکتر بشه تا پولدار بشه.گفت ادم باس پولدار باشه که اگه یهویی تو این کشور بی در و پیکر جنگ شد بتونی بزنی به چاک و بری اونور و تا ابد با خونوادت راحت زندگی کنی...
البته میگفت اریاییه و افتخار میکنه به کورش
میگفت این نظام اخوندی گند زده به زندگی مردم.البته نمیدونم چرا خودش به اخوند رای داد

دو:
سپاه امام حسین هم 72 نفر بود ولی پیروز شد
بازی تازه شروع شده
اگر خرمشهر سقوط کرد مواظب باشید ایمانتون سقوط نکنه
طلحه
زبیر
عمر و عاص
معاویه
یزید
شمر
این باخت عین پیروزیه 
مردم کوفه
سید خراسانی
اخرالزمان
بصیرت
بصیرت 
بصیرت ...
همسن خودم میزد
شاید یه کم بیشتر
میگفت تا وقتی شما مردم مثل مردم کوفه اید مهدی فاطمه نخواهد امد
میگفت فلانی عمر و عاصه
فلانی بچه پیغمبر
میگفت هرکی به فلانی رای داده رو تا اخر عمر سر نماز لعنت میکنم
میگفت فلانی چرا از فلانی حمایت نکرد؟فلذا او یک کافر بی دین و ضد نظام و ... است.
میگت لعنت بر ... و ... و ... و... و ... و ...........
لعنت بر همه جز ما!!!
میگفت فلانی بصیرت نداره.تو هم بصیرت نداری.اونم نداره.فقط من دارم!
میگفت ...



سه:
فصل مشترک این دو جوان با تفکری متفاوت
مردم
واژه با عظمتی که هر کدام از این دو جوان با جوگیری های ناشی از افراط در تفکری خاص و خود برتر بینی زاییده از خود دانا پنداری مفرط و با خریتی اشکار سعی در پامال کردن ان داشتند

پی نوشت:حیف که دیگر جوان شماره یک را نمیبینم وگرنه به او خواهم گفت که فلانی دیدی با رای تو و نه رای من،داعش پایش به تهران باز شد؟تو به فلانی رای دادی و فلانی متاسفانه ... حال اگر در اینده جنگی بشود ، جور انتخاب ناشی از شکم سیری تو را ما باید بکشیم و تو با پول ددی خود به خارج مهاجرت خواهی کرد.فلانی یه کم مسئولیت پذیر باش به جایی بر نمیخورد باجی جان!علی الحساب نفرین کورش کبیر بر تو باد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پی نوشت دو:حیف جوان شماره دو را دیگر نخواهم دید وگرنه به او خاطر نشان میکنم که عزیز دل خواهر،چند سال قهر بودن با مردم و راندن مردم با همین الفاظ و همین رفتار با 4 روز فعالیت انتخاباتی ای که منصفانه بگویم بوی ریا و رای دزدی هم میداد جمع نخواهد شد.فلذا افسار خودرا از دست شبه تئوریسین های فانتزی نگر و پوسیده فکر خود تافته ی جدا بافته بین به در آر و کمی از بیرون گود به ما جری بنگر


پی نوشت سه:البته تفکر جوان شماره یک کمی با رویه متفکران این تفکر متفاوت بود.لااقل از همان بُعد مردم

تحلیل خرکی

1)

گفت هرکی سال 84 و 88 به فلانی رای داده گشنه گدا بوده و هرکی امسال به فلانی رای داد هم گشنه گدا بوده

با قیافه ی خنثایی گفتم راحت باش بگو هرکی به شما رای نده گشنه گداس

گفتم ولی داری خود زنی میکنی چون قبل از اون 20 سال جریان شما سر کار بود و ثمره مدیریتش شده 61 درصد گشنه گدا توی آرا

و داری خودزنی میکنی چون امسال هم 4 سال دست شما تو کار بود و 38 درصد گشنه گدا تحویل داده

البته پیشرفت خوبیه...گشنه گداها کمتر شدن.خندیدم

مکث کرد و گفت بیخیال بحث.بپردازیم به ادامه کلاس...

2)

به محض رسیدن به خونه پیج اینستاشو باز کردم

و یه پوزخند کج و کوله زدم به قوانین دنیا

پیجی مملو از عکس هایی با هشتگ #لاکچری و کپشن هایی از جنس من و ماشین n میلیونی ام یهویی،من و تولد شاهانه ام یهویی! من و ساعت خدا تومنی م یهویی،من و ناموس سرلختم یهویی......



پی نوشت:اخه تو چی میدونی از فقر از گشنگی از لنگ یارانه موندن از محرومیت از له شدن...تو با پول توجیبی میلیونیت تو با بابای میلیاردرت تو با...

پی نوشت دو:اینقد به بقیه گفت گشنه گدا و اینقد از پول باباش غرور گرفتش که من اگه جای خدا بودم یه تو دهنی بهش میزدم

پی نوشت سه:من امسال به کاندیدایی که این یارو به طرفداراش گفت گشنه گدا رای ندادم ولیکن ایشون غلط میکنه به 38 درصد مردم توهین کنه...همونقدری که یه عده طرفدارای کاندیدای مذکور غلط میکنن به یه عده دیگه از مردم بگن مردم کوفه!!!

پی نوشت چهار:براش ناراحتم و تاسف میخورم.نه بخاطر این که هم نظر من نیست.یا بخاطر این که به کی رای داده.بلکه بخاطر این که اینقدر طرز فکر غیر انسانی و خود شاخ پنداری مزمن...خدا شفات بده "استاد" !

تلخکام

سر کلاس بودم که خبر تلخ حادثه تروریستی رو شنیدم
و از بقیه کلاس چیزی یادم نیست...

صلوات شمار یادگاری از اردوی صالحین!!!

دبیرستانی که بودم،ما رو بردن اردوی صالحین.یه 5-6 روز اردو بود و کلاس و ...

یه صلوات شمار و یه گیره روسری از اونجا خریدم

گیره رو تا همین چند وقت پیش داشتم و رو چشمام میذاشتمش چون هم خیلی ناز بود و هم اولین گیره روسری من بود!یه جورایی نسبت به بقیه گیره ها ریش سفید محسوب میشد و احترامش واجب!!ولی فقط یه بار دادم به مادر گرامی و ایشون مفقودش کردن :( فدای سرشون البته :/

صلوات شماره رو الان دارم و باهاش تست میزنم :| هر تست یه صلوات.هم صلواتا رو میشمره هم تستارو (-B


پی نوشت:مداد تست گاج خیلی مزخرفه نخرید :/ حیف اون ده تومن!!

بر باد رفته ها

چرا اینقد درباره ی خدا فکر نمیکنم؟!

وقتی دختر عمه م که 9 سالشه ازم درباره خدا میپرسید و من با تعجب میدیدم که سوالای کودکی منو داره میپرسه،خودمو میدیدم با یه ذهن پر سوال و یه فهم ناقص و مستاصل برای درک خدا.یاد این مساله افتادم که چند وقته به خود خدا فکر نمیکنم؟از شعار دادن و سطحی بودن تنفر به خصوصی داشتم و دارم ولی شدیدا دچارش شدم

از خصوصیات خوب دوران کودکیم فقط یه سری چیزای محدود برام مونده مثلا این که پول دوست نباشم.مامانم هر وقت که توی جلسه های قرانشون برای اعیاد یا برای کارای خوب پول جمع میکردن میومد به من هم میگفت.منم همه پول توجیبی هامو میدادم میرفت.

یا این که مورچه ها و حشره هایی که گیر میوفتن رو نجات بدم.مثلا همین اخیرا از توی حموم یه کفشدوزک نجات دادم.یا بخاطر صدمه زدن غیر عمدی به یه شاپرک یه ساعت گریه کردم :/ البته بعد شاپرکه پاشد رفت و فهمیدم که خیلیم حالش خوب بود و داشت ناز میکرد :|

و از خصوصیات از دست رفته م همین نزدیکی به خداس

شاید اقتضای بزرگ شدنه

و شاید من سالهاست که ازش دورم اما الان که توی خونه م و تنهام و تمام طول روز با کسی حرف نمیزنم حس میکنم این دوریو

کاش یه کم خدارو حس میکردم.قبلا (دو سه سال پیش) حس میکردم ولی الان نه.و نمیدونم قبلا چرا حس میکردم و الان چرا نه!شدیدا به نرگس کلباسی غبطه خوردم وقتی توی ماه عسل اینقد زلال درباره خدا حرف میزد

یه همچین باوری میخوام.و نمیدونم چجوری بهش برسم

همیشه میدیدم یه عده هستن که مثلا حجاب ندارن یا غیبت میکنن یا ... میگن دوست داریم عوض شیم ولی نمیشه، فکر میکردم چه حرف مزخرفی مگه میشه بخوای و نشه

الان دچار همینم.میخوام و میدونم که باید بشه ولی نمیدونم چجوری و نمیدونم میشه یا نه!

عی بابا...


پی نوشت:روزه گرفتن سخته و روزه در شهر گرمی مثل شهر من سخت تر و روزه و درس خوندن سخت تر تر و روزه و بی خوابی اند سختی! :) تف تو ریا

پی نوشت دو:خیلیا گفتن روزه نگیر گفتن خدا مهربون تر از اینه که بخواد برا روزه تلافی کنه و میبخشه و بعدا میگیری و ... ولی نتونستم نگیرم

نتایج بی خوابی های من

متوجه شدم که هرچی کمتر بخوابم کمتر خوابم میاد.البته این کمتر رو در حد 4 ساعت فرض کنید :|

و یه اتفاق جالبی که بخاطر بیخوابی برام افتاده اینه که از یه جایی ببعد (مثلا بعد از 16-17 ساعت بیداری) مثل قبلا حس خستگی نمیکنم دیگه.حس رخوت ندارم.و دوست ندارم بخوابم.ولی دیگه چیزی از اطراف متوجه نمیشم!!کلماتو اشتباه میگم.لکنت میگیرم.و نمیتونم درست جمله بندی کنم.واکنش های غیر نرمال نسبت به مسایل نشون میدم و الخ...

بی خوابی کشیدن به تجربه ی این مسایل می ارزید

فکر نمیکردم تعقل و اختیار و اراده ی آدم اینقد ضعیف باشه که با یه بی خوابی دهنش اسفالت شه و قاطی کنه :(

البته شاید من اینجوریم و بقیه نیستن!

علی ای حال...

29 روز تا کنکور...

روحیات طنز پردازانه ی دردسر ساز غیر قابل کنترل...

شایسته گفت که برای خدا نامه می نوشته

یاد یه خاطره افتادم که یه بار برای خدا نامه نوشتم ، ولی اخر سر شبیه ستون طنز سیاسی روزنامه شده :|

کلا من هرچیز جدی که میخوام بنویسم شبیه مطالب طنز میشه . خدایا درسته حرف زدنم مث ادمی زاد نیست ولی ته دلمو که خودت میدونی...

۱ ۲ ۳
Designed By Erfan Powered by Bayan