پینار

هیچ!

کنکورِ خدا بیامرز!!!

کنکور هم رف دیگه...چ کلمه وحشتناکیه این کنکور.جناب غوووول

البته هنوز اثارش هست

مثلا هر وقت رو اعصاب خانواده راه میرم طبق عادت میگن:برو سر درس و مشقت عه! منم طبق عادت یه استرس و رعشه خاصی (!!) در سراسر بدنم منتشر میشه و نیم خیز‌ میشم که برم ور دل اون کتابای جهنمیِ تست،بعد یهوووو زندگی شیرین میشود و یادم میاد کنکور دیگه نیییییست ^_^ 

بعدم همه با هم میخندیم :| :D

چقد فک میکردم بعد کنکور مییییی ترکونم دیگه.ولی کو ؟ :/ نهایت فعالیتم منتقل شدن از روی مبل به مبل مجاورشه.یا دیگه خیلی شاهکار کنم ، ظرف شستنی چیزی... ×_×

ابتدایی که بودم‌میگفتم نمونه دولتی قبول شم دیگه راحت میشم.راهنمایی بودم میگفتم دبیرستان نمونه برم دیگه تموومه.دبیرستان میگفتم کنکورو بدم خلاص!کنکور دادم گفتم نتایج بیاد خستگی در میکنم.نتایج اومد گفتم نتایج انتخاب رشته بیاد دیگه زندگی شروع میشه ...الانم منتظر نتایج انتخاب رشته ام و غوطه ور در برزخ بلاتکلیفی و استیصاااال :/ 

یه عالمه وسایل باید بخرم ولی حوصلم نمیشه

فردا با یاری خدا و تلاش وافر ان شا الله میرم یه سری چیز میز بخرم 

البته حدس میزنم مانتو باب طبعم گیرم نیاد :/ و مجبور شم بدم خیاطی بدوزه :( 

همین دیگه

 :)


خدایا شکرت

خدایاشکرت
رتبه در زیر گروه یک 700 و یه خرده ای :)
الحمدلله رب العالمین :(
باورم نمیشه  که دیگه استرس ها تموم شد

کنکور و ما ادراک ما کنکور

سلام

کنکور هم تموم شد و من هنوز تو شوک هستم

لایف استایل زندگیم عوض شده و هنوز نتونستم کنار بیام با این تغییر یوهویی

هر روز صبح این موقع داشتم شیمی میخوندم و الان حس عذاب وجدان میکنم از این که تو نت میگردم!

یا دیروز گفتم یه کم بخوابم بعد پاشم دینی مرور کنم :/

حس میکنم ناخوداگاه کتابا دارن میگن بیا مارو وردار بخون

بگذریم

کنکور از اونی که حس میکردم کم استرس تر بود برام

هرچند فیزیکش حسابی حالمو به هم ریخت و من بعد از یه سال کلاس فیزیک رفتن باید یه درصد مزخرف بگیرم!!

عمومیو که دادن از ساده بودن ادبیاتش متعجب شدم و تاسف خوردم که چرا تاریخ ادبیاتو مرور نکردم که الان شک دار هارو بیخیال نشم :(

عربیش خیلی اذیتم کرد.اون متن مزخرفشو یه عرب هم نمیتونست بخونه و ترجمه کنه چه برسه به ما!

تست های تشکیلش خیلی سخت نبود،تحلیل صرفیش هم،البته من از بقیه ش اشتباه داشتم و درصدم از درصد کانونم کمتر میشه

دینیش شوکه م کرد و منی که برا صد بسته بودم رو ناکام گذاشت

زبانش رو وقت کم اوردم چون حسابی گشنه شده بودم و داشتم میخوردم به ریدینگ اخرش نرسیدم

 دفترچه اختصاصیو دادن

ریاضیش اسون بود.من زیاد ریاضیم خوب نیست و میخواستم لااقل 30 بزنمش،ولی بیشتر زدم

فیزیکشو چون شنیده بودم مال ریاضیا سخت بود،گذاشتم اخر سر بزنم که عصبیم نکنه

زیستو زدم،شک دار نزدم ولی خب بعضی از اشتباهاتمو مطمئن بودم که درستن خخخ

زیست بد نبود و در زمان نقصانیم بر نگشتم براش.اخه هرچی نزده بودم رو مطمئن بودم بلد نیستم و اگه بزنم اشتبا میزنم!!

رفتم سراغ عشقم شیمی،وسط جلسه کنکور یهو فاز عشقولانه شد و من تستای شیمی رو زدم.چن تا تست که سخت هم نبود ولی وقت گیر بود رو گذاشتم اخر سر که البته بهش نرسیدم دوباره بزنم!!

فیزیک رو باز کردم و دست و پام میلرزید.حداقل 5 دقه از وقتمو تو فضا و غش و ضعف گذروندم

سعی کردم تستای اخر فیزیکو بزنم.البته درصدم کم میشه ولی امید دارم شیمی و ریاضیم جبرانش کنن.البته من منطقه سه عم :/

البته چن تا اشتباه خرکی هم تو فیزیک انجام دادم :( عبضی

علی ای حال گذشت

الان دعا میکن خدایا زیر 700 بیارم خواااهش میکنم :|


البته یه چیز نگرانم میکنه اونم این که خب شیمی و ریاضیش اسون بود همه ممکنه خوب زده باشن شاید این منو بالا نبره :( عاقا انصاف نبود،اون چن تا تست دیگه شیمی رو هم بلد بودم منتها فیزیک لعنتی نذاشت بش برسمممممممممممم

خدایا مزد زحمات همه رو بده مزد زحمت منو هم بده.ممنووون ♥


پ ن : مراقب کلاس ما مدیر دوره دبستانم بود.چقدر حس خوبی داشتم و حس اعتماد به نفس میکردم

پ ن : من به پررو بودن بین دوستام یه کم معروفم.رفتم شماره رو چک کردم دیدم ای بابا افتادم تو کلاس

البته کلاس خوب بود به نظرم چون بچه ها کم بودن ادم هول نمیکرد از جمعیت!!!

بعد رفتم کلاس دیدم گرمه.پنکه سقفیش هم تا ته زدم دیدم بازم گرمه

رفتم تو سالن یکی از اقایونی که جزو مسئولین بود اونجا رو صدا زدم گفتم این کلاس گرمه و پنکه جواب نمیده تازه سوالم میپرسه!!

گفت خب با همین سر کنید گفتم نههههه اگه ما کنکورمونو خراب کنیم و اینده مون خراب شه گردن شماسسسس

گفت باشه باشه

رفت یه کولر نو بعد از یه ربع اورد و گذاشت رو صندلی بعد با پارچ توش اب میریختن هر نیم ساعت یه بار :| گفت خوبه؟گفتم بلی

این که از این

موقع ورود هم بم گفتن دختر چقد مداد اوردی مدادت اگه خراب شد ما بت میدیم گفتم نهههه وقتم میره.اخه من 4 تا اتد پر کرده بودم و 3 تا پاک کن یه تراش و سه تا مداد تست و 3 تا مداد معمولی دو سر تراشیده شده داشتم خخخ :/

بعد گفت نمیتونی اینو ببری (جای مدادام،البته جا مدادی نبود چون میخواستم بذارم رو پام جا مدادی راحت نبودم ) بعد گفتم نهههه اینارو من دستم بگیرم تو دستم عرق میکنه و یهو تست میزنم پاسخ نامه م سیاه میشه بدبخت میشم و ... گفت باشه باشه

این همه خوراکی؟!بابا خودمون بهت کیک و اب معدنی میدیم ، گفتم نههههه اینا اب نیست که اینا عرق نعناس (الکی خخخ).تازه من از کیک خوشم نمیاد بیسکوییت میخورم،اگه بیسکوییت میدید نمیبرمش وگرنه میبرم.گف برو تو :/ البته این خانم اشنا بود یه خرده،برا همین پرروبازی هامو گیر نداد خخخ.پلاستیک هم نمیذاشتن ببریم البته من بردم برا چادرم ک خاکی نشه

رفتم بعد شناسنامه دادیم مطابقت داد هی انگشت زدیم.داشتم میرفتم سر کلاسم خانمه گف شناسنامه تو نمیخوای؟یادم رفته بود پسش بگیرم :/

خلاصه،همین :|

اجیل مشکل گشا

یه چیزی هم از بچگی یادمه مبنی بر خواندن اشعار مشکل گشا در شب های جمعه... و نذر کردن اجیل مشکل گشا برا همسایه ها!

چند وقت پیش شنیدم که آی ملت اینا خرافاته و جیزه و الخ ...

معتقدم سنت های خوب و زیبا هرچند که پشتوانه دینی نداشته باشه نباید طرد بشن و تخریب بشن

مگه ما ملیت و هویت ایرانی نداریم؟همه چیزو که نباید سنجاق کرد به دین و مذهب

یه عده واقعا تندرو هستن،نوروزو میکوبن،یلدارو میکوبن،این سنت هارو میکوبن،ملیتو میکوبن...

اگه هر شب جمعه ، حضرت علی یاد بشه،وقایع عاشورا یاد بشه،خانواده دور هم جمع شن،کجاش بده؟

هنوز یادمه من چرت میزدم و مادر بزرگ و پدر بزرگ شعرارو از حفظ میخوندن و من که برا خوردن اجیلا سعی میکردم بیدار بمونم،با ریتم اشعار چشام گرم میشد و سهم اجیلم می موند برا صبح!

یه عده فقط دید منفی دارن...افسوس!


خدااااااا

خدا 

چه بد که نمیشه تورو بوسید

 

پ ن :قبلنا خدارو شبیه یه بابا تصور میکردم.که وقتی میاد خونه دختر بچه ش میپره تو بغلش.البته هنوز هم همین ذهنیت برام هس.هرچند حس میکنم تصورم از خدا به اندازه تصور اون چوپونی که حضرت موسی نوکشو چید،عامیانه س :(

اصن تصورت با کلاس و معنوی ای ندارم :/ از این فازای معنوی یا عرفانی ...

همش افکار کودکانه و مضحک.ینی چی اخه خدا مث بابا باشه.میخوای یهو کیف و کتشو هم از دستش بگیر!!!! چایی هم بیار... :/

هرچند با این افکار راحت ترم ولی چیزی از خنده دار بودنش کم نمیکنه

پ ن 2:چه حس مزخرف و ضدحالیه که وقتی میخوام با خدا حرف بزنم،همه گناهای کرده و نکرده م میان رژه میرن جلو چشمم و میزنن تو ذوق ادبی و احساسی و ... ام! :( اه لعنتیا

پ ن3:شاید خدا مث بابا باشه ولی لااقلش اینه که میتونی با افتخار کارنامه تو بیاری به بابا نشون بدی و بابا هیچ وقت نفهمه که امتحان ریاضیت توش تقلب داشته یا هیچ وقت نفهمه که تو مدرسه سر صف هر روز نگهت میدارن و یه دانش اموز بی انضباطی :( یا این که با یه معلم دعوا کردی و ...اون فقط چیزیو میبینه که تو میخوای و تو بولدش میکنی.یه کارنامه درخشان و معدل بالای نوزده :(( ولی خدا چی.اصن نمیشه براش فیلم بازی کرد.چراااا اخه.حتی نمیشه بهونه اورد.من اگه جیک و پوک یکیو بدونم (مث خدا که میدونه) و ببینم طرفم داره برا بقیه رل بازی میکنه،یجورررری ضایعش میکنم که نفهمه از کجا خورده.وای خدا نکنی اینکارو :(((((((((((((

اعصابم داغون شد :(

پست 94

سعی کنید هیچ وقت دل نشکنید

هیچ وقت به کسی که کاری به کارتون نداره تیکه نندازید و تحقیرش نکنید

جلوی جمع کسیو خرد نکنید

به ظاهر کسی،خونوادش،شهرش،وضع مالیش،لهجه ش و بقیه چیزایی که دست خودش نیست ایراد نگیرید

اینا شاید به ظاهر بدیهی باشه و بگید ما چنین کاراییو نمیکنیم ولی بعضی وقتا از دست ادم در میره یه چی می پرونه و نمیفهمه چه تاثیر بدی روی طرف گذاشته

بعضی حرف ها هست که تا ابد از ذهن آدم نمیره

دو نفر سالها پیش بهم توی جمع تیکه انداختن هنوز که هنوزه ازشون متنفرم.با این که خیلی هم تیکه های فجیعی نبودن

و با این که فامیل هستن،ولی اگه بشنوم هر اتفاقی براشون افتاده ناراحت نمیشم.خصوصا یک کدومشون

تعجب میکنم از این که من توهین های بقیه که بدتر از اینا بودن رو یادم رفته ولی اینارو نه

شاید چون بقیه توهین هاشونو تو دعوا (که توش حلوا خیرات نمیکنن) بهم گفتن ولی اینا توی جمع زدن تو پرم

خلاصه این که،دل نشکنیم

خدارو شکر که دخترم!!!

وقتی غمگینم

وقتی عصبی ام

وقتی ناامیدم

وقتی تنفر دارم

وقتی یه عالمه حس بد دارم

خداروشکر میکنم که دخترم!!!!

چون یه شونه زدن مو و بافتنش یا لاک زدن همه این فجایع بالا رو خنثی میکنه :/ 

پسرا این مواقع چیکار میکنن؟ :|

مرد حماسه ساز

حماسه سوم تیر،

مشت محکم مـردم بر دهان اشرافیت و زالو صفتان اشرافی،مبارک باد


چشم انتظار بهارم

بهار تمام شد ولی بهار من تمام شدنی نیست

بهارم،دوستت دارم.زودتر بیا :(

چه زیباست تروریسم

ما به تروریسم متهم هستیم،
اگر دفاع کنیم از گل... و از زن،
و از قصیده بی‌گناه
و آبی آسمان
از وطنی که در گوشه و کنار آن
نمانده آب و هوایی
یا خیمه و شتری
یا قهوه سیاهی...
ما به تروریسم متهم هستیم،
اگر با جرأت تمام، دفاع کنیم
از گیسوان بلقیس... و از لبان میسون
و از هند و رغد
و لبنی و رباب
و از باران سرمه، که همچون الهام
از مژه‌ها فرو می‌بارد!!

ما به تروریسم متهم هستیم،
اگر بنویسیم از باقیمانده‌های وطنی
ناتوان، گسسته، فروریخته
که اندامش پوسیده و پراکنده گشته
از وطنی که نشانی خود را می‌جوید
و از امتی که نامی ندارد!
وطنی که از اشعار قدیمش، چیزی نمانده
جز قصیده‌های خنساء

از وطنی که در افق‌هایش
آزادی سرخ، یا آبی و یا زردی نمانده...

از وطنی که تمام گنجشکانش
برای همیشه از خواندن منع شده‌اند

از وطنی که نویسندگانش
از شدت هراس، عادت‌ کرده‌اند
بر هوا بنویسند!!

از وطنی که می‌رود سوی مذاکرات صلح
تهی از کرامت
و پا برهنه

ما به تروریسم متهم هستیم
اگر نخواهیم بمیریم
زیر بلدوزرهای اسرائیلی
که خاک ما را زیر رو رو می‌کند
تاریخ ما را زیر و رو می‌کند
انجیل ما را زیر و رو می‌کند
قرآن ما را زیر و رو می‌کند
خاک پیمبران را زیر و رو می‌کند

اگر گناه ما این است
چه زیباست تروریسم!


نزار قبانی


+ این ترانه رو هم گوش بدید!


۱ ۲ ۳
Designed By Erfan Powered by Bayan